استاد گرانقدر حجت الاسلام والمسلمین محسنی رجائی ( داماد شهید حیدری):

در حادثه زلزله سال 1337 در نهاوند، ايستادگي شهید آیت ا... حیدری در مقابل شاه خائن كه به ظاهر براي سركشي به نهاوند رفته بود؛ زبان زد است. از اين واقعه فصلنامه فرهنگان سال دوم (چاپ 1380) چنين نقل ميكند::... در همين جا بود كه طلبه ي جوان آقاي محمدعلي حيدري بناي جرّ و بحثي دو طرفه را با شاه گذاشت و همان جا و بدون ترس و واهمه از او و اطرافيانش،ناسيوناليزم به اصطلاح مثبت مورد ادعاي شاه را به باد انتقاد گرفت و شاه هم خيلي زودتراز آنچه انتظار ميرفت؛ آن صحنه را ترك گفت؛ گويا همين هم مقدمه ي تبعيد شهيد حيدري در چند وقت گرديد‍.

ما با یک گروهی برای کمک رسانی رفته بودیم و اتفاقاً همون روز شاه با هواپیما در فرودگاهی که در بخش فیروز آباد که موقتاً درست شده بود؛ آمده بود که از روستای فیروز آباد بازدید کند. ما هم مخصوصاً به اون ده نرفتیم. اما خود شاه از مردم روستا می فهمد که اون روستایی که ما درش بودیم؛ هم خراب شده و به اون روستا می آید ... در آن لحظه شهید حیدری بالای یک بلندی ایستاده بود و بعد از پخش کمک ها؛ برای مردم صحبت می کرد و مردم هم ایستاده بودند. من و آقای دهقان که از خان های اون منطقه بود؛ کنارش ایستاده بودیم؛ که ماشینی اومد و درست روبروی ما ایستاد و شاه از ماشین پیاده شد. آقای دهقان خم شد. ولی ما همین جوری نگاهش می کردیم. بدون هیچ عکس العمل و صحبت و سلامی. حتی از سکویی که روش ایستاده بودیم؛ پایین هم نیامدیم. شاه جلو آمد و پرسید: شما هم برای زلزله آمدید. من جواب دادم: برای کمک رسانی آمدیم. شاه هم معلوم بود؛ منتظر صحبتی و حرفی از شهید حیدری است. هی به ایشان نگاهی می انداخت و با ما و دیگران صحبتی می کرد. شهيد حيدري رو به شاه كرد و با شجاعت به او گفت: شاهنشاه که خود را رهبر ناسیونالیسم مثبت می داند؛ باید عملاً چنین باشد و باید به روستا ها برسد. این طور نباشد که با یک زلزله خراب شود. شاه هم با یک حالت کنایه ای که فکر می کرد؛ شهید حیدری طلبه بی سوادی است؛ پرسید: مگر شما می دانید؛ ناسیونالیسم مثبت چیست؟ شهید حیدری هم در پاسخ، حدود پنج، شش دقیقه واژه ناسیونالیسم و ریشه فرانسوی اون رو توضیح داد و از واژه های فرانسوی استفاده کرد. اون موقع شهید حیدری فرانسه می خوند و بعد ها سراغ زبان انگلیسی رفت. آخرش هم رو به شاه کرد و گفت شاه بايد بر قلب مردم حكومت كند نه با نشستن بر روي سر نيزه.! در اين لحظه شاه در پاسخ گفت: مگر اينطور نيست؟! که بعد ما جوابی ندادیم و اون آقای دهقان حرف زد و گفت این طور هست و اینها. روستایان هم اصلاً ابراز احساسات نکردند و فقط خود ایشان جواب داد. البته خود آقای دهقان به آقای حیدری گفت من برای این که کار بالا نکشد؛ گفتم تا قضیه جمع شود. شاه هم که با چنین وضعیتی روبرو شده بود؛ از اونجا رفت. بعدها که شهید حیدری رو گرفتند و تبعید کردند؛ مأمورین ساواک این قضیه را به رویش آوردند و بازخواستش کردند.